تهران یکی از شهرهایی هست که بیشتر تعداد کتابفروشی را دارد و ما هم هر روز بی تفاوت از کنارشان عبور می کنیم اما یکی از عجیب ترین و متفاوت ترین کتابفروشی های پایتخت، کتابفروشی قورخانه در خیابان خیام است. کتابفروشی قورخانه در پیاده رو و قفسه هایش در دل دیوار قرار دارد و در همسایگی ورودی مترو میدان امام خمینی.
کتابفروشی دیواری قورخانه
زمان قاجار که تهران پایتخت شد و از طرف دیگر عده کسانی که خواندن و نوشتن بلد بودند افزایش پیدا کرد کنار مغازه های بقالی، عطاری، قصابی و… کتاب فروشی هایی هم باز شد تا کسانی که اهل مطالعه اند بتوانند کتاب های مورد نیاز خود را تهیه کنند. از آن زمان تا به امروز در گوشه و کنار شهر هنوز آثاری از آن کتاب فروشی های قدیمی باقی مانده است که با گذشت چندین دهه از عمرشان پابرجا هستند و در قفسه های آنجا همچنان کتاب ها جا خوش کرده اند. یکی از این مغازه های کتاب فروشی که البته کمی با کتاب فروشی های معمول از نظر ظاهری متفاوت است، کتاب فروشی بی ویترین و تابلویی است که بیشتر از ۵۰ سال می شود بر دیوار قورخانه تکیه زده است. کتاب فروشی دیواریی که بعد از پدر به پسر رسیده و او هم مانند پدر سعی در روشن نگه داشتن چراغ مغازه دیواری شان را دارند.
امیر اباذری از سال ۷۸تا امروز این کتابفروشی را اداره میکند. میگوید: «پدرم از سال ۱۳۴۰اینجا کتابفروشی میکرده بعد از ایشان هم من شغلش را ادامه میدهم.» این مغازه تنها از یک قفسه کتاب در دل دیوار تشکیل شده و صندلی برزنتی برای نشستن صاحب این کتاب فروشی در کنار همان دیوار قرار دارد. امیر اباذری تنها پسر مرحوم اباذری صاحب این مغازه دیواری می گوید: «۹ اردیبهشت ۱۳۸۸ بود که پدرم فوت کرد و بعد از آن من به جای او اینجا می آیم و چون تنها پسر خانواده هستم کارهای اینجا هم بر عهده من است.» اولین سوالی که از او می پرسیم با وجود اینکه ۳۶ سال از عمرش می گذرد تا امروز این سوال پیش نیامده بود که این سبک کتاب فروشی چطور به ذهن پدرش رسیده: «پدرم وقتی من به دنیا نیامده بودم این کتاب فروشی را راه انداخته بود و نمی دانم چطور این سبک کتاب فروشی دیواری به ذهنش رسیده است و اصلا پیشنهاد این نوع کتاب فروشی را چه کسی به او داده و تا زنده بود هیچ وقت هم پیش نیامد از او بپرسم.»
به گفته امیر باذری پدرش تا زمانی که زنده بوده عاشق کتاب و کتاب خوانی به ویژه کتاب های تاریخی و ادبی بوده و همیشه بخشی از روز را به خواندن اختصاص می داد و به اتاقش می رفت و کتاب می خواند: «پدر من عاشق کتاب خواندن بود و آنقدر با لذت کتاب می خواند که ما را هم به کتاب خوانی تشویق می کرد. حتی به قول خودش به دیگران راهنمایی رایگان هم می کرد چون اطلاعات زیادی درباره انواع آرایه های ادبی داشت و با وجود اینکه از نظر تحصیلی ۶ کلاس سواد داشت اما معلوماتی که از کتاب خوانی به دست آورده بود خیلی بیشتر از سطح سوادش بود.
اباذری بیشتر کتابهای قدیمی و دست دوم میفروشد. از کتابهای تاریخی و مذهبی تا کتابهای ذبیحالله منصوری مثل خواجه تاجدار، مغز متفکر جهان شیعه، ملاصدرای هانری کربن؛ کتابی که البته هرگز هانری کربن آن را ننوشته و رمانهای افست مثل شب یک شب دو بهمن فرسی، سفر شب بهمن شعلهور، جننامه هوشنگ گلشیری و… .
امیر اباذری درباره کتابهایی که غیرمجاز چاپ و قاچاق میشوند هم اظهار میکند: کتابهای من اکثراً کتابهایی هستند که ناشران قدیمی یا جدید آنها را چاپ کردهاند و کتابهای غیرمجاز یا قاچاق نداریم. در چاپ غیرمجاز کتاب، به خود کتاب آسیبی نمیرسد اما بیشترین آسیب آن برای ناشران است.
احمد مسجدجامعی پیشنهاد میکند که نامی برای کتابفروشی انتخاب کنیم. کتابفروشی بهشت، کتابفروشی خیام و کتابفروشی قورخانه از نامهایی است که پیشنهاد میشود و مسجدجامعی نام «کتابفروشی دیواری قورخانه» را انتخاب میکند. قرار میشود علی محمد سعادتی شهردار منطقه ۱۲بهزودی تابلوی کتابفروشی را اینجا نصب کند.
با وجود آنکه بیشتر از ۵۰ سال می شود این کتاب فروشی دیواری در اینجاست و سقف و دری ندارد اما تا به حال نه مورد گذرند برف و باران قرار گرفته نه دزدی به این مغازه شبیخون زده است: «درهای متحرکی برای قفسه ها درست شده است که بر روی آنها قرار می گیرد و به صورت ریلی حرکت می کند و قفل و بست می شود. قسمت بالای قفسه ها هم طوری با ورقه های پلاستیکی ضخیم پوشانده شده که پرآب ترین باران ها و برف ها هم توان خیس کردن کتاب ها را ندارد.
این کتابفروش در پایان بیان میکند: نگاه به کتاب در ایران، نگاه به عنوان یک کالاست که امروز بخرند و فردا صبح روی آن سود کنند. شاید هم چون به کتاب اینطوری نگاه میکنند به سمتش نمیروند. مثلاً هر کس ممکن است به سینما برود و مبلغی را برای آن هزینه کند اما بعد از آنکه بیرون میآید سود مالی کسب نمیکند اما از آن لذت میبرند یا به خاطر بازیگر یا کارگردان مورد علاقهاش فیلم را میبیند. اما این حالت با کتاب وجود ندارد. اگر به کتاب به عنوان یک هنر نگاه میکردند بیشتر سمت آن میآمدند.
مطالب مرتبط :