رزرو هتل رزرو هتل های شهر وان ترکیه
۲۶ بهمن ۱۳۹۲

گردشگری و درآمد نفت : واقعیات و تخیلات

اشتراک گذاری

تاریخ خبر : ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ – کامیار عبدی – فارغ التحصیل دکتری دانشگاه شیکاگو – تقریباً از زمانی که جنگ تحمیلی به پایان رسید و آرامش و امنیت نسبی به کشور بازگشت، تمام دولتهایی که بر سر کار آمده‌اند بر توسعۀ گردشگری تأکید و به درآمد آن امید بسته‌اند. نقطۀ عطف این پنداشت فریب دهنده سال ۱۳۷۵ بود که سازمان ایرانگردی و گردشگری را بدون مشورت کار‌شناسان به سازمان میراث فرهنگی ملحق و بودجه‌های پژوهشی میراث فرهنگی را به نورچشمی جدید سازمان – معاونت گردشگری – سرازیر کردند. چقدر ریخت و پاش بیهوده و حیف و میل غیرقانونی شد رازهایی هستند سر به مُهر که همگان از آن‌ها آگاهند و انصاف نمی‌بینم با تکرار آن‌ها نمک بر زخم دلسوزان میراث فرهنگی بپاشم. بار‌ها و بار‌ها گفتیم و نوشتیم که میراث فرهنگی و گردشگری وصله‌ای ناجورند، اما کو گوش شنوا؟ مدیران ناآگاه، غرق در توهم همه چیزدانی خود می‌بریدند و می‌دوختند و به حرف کار‌شناسان و متخصصان بهایی نمی‌دادند. به سالهایی بازگشته بودیم که «تعهد مهم بود نه تخصص.»

از دولتهایی که روی کار می‌آمدند و در زمینۀ گردشگری دست از پا دراز‌تر می‌رفتند، یکی وعده داد که در عرض ده یا بیست سال ایران را به کشورهای تراز اول گردشگری جهان مانند مصر، ترکیه، یونان، ایتالیا و امثالهم برساند. دیگری وعده داد که در نزدیکی هر محوطۀ باستانی یک هتل هفت ستاره بسازد، اما تنها هتلی هم که کلنگش را به زمین زدند کاشف به عمل آمد که زیرش آثار باستانی است بنابراین شبانه خاکش را در رودخانه ریختند تا کسی متوجه گاف بزرگشان نشود و طنز تلخ روزگار را ببینید که در ‌‌نهایت ادارۀ راه بود که به کمک محوطۀ باستانی آمد و با متوقف کردن خاکبرداری به دلیل تداخل آن با حریم بزرگراهی آن را از چنگ سازمان میراث فرهنگی نجات داد. یکی دیگر آمد و میلیارد‌ها تومان بودجه برای احداث سرویس‌های بهداشتی بین راهی اختصاص داد؛ میلیارد‌ها تومان ناپدید شد اما حتی یک سرویس‌ بهداشتی هم ساخته نشد.
در این مدت هم عده‌ای که فکر و ذکرشان فقط و فقط پول و پول درآوردن است – که علی رغم تأکید بر معنویات ظاهراً این روز‌ها حرف اول را در جامعۀ ما می‌زند – مدعی شدند که با درآمد گردشگری می‌توان کشور را از درآمد فروش نفت آزاد کرد. این‌ها از جمله خوش خیالی‌های تکنوکراتهایی است که سالهاست ملت ایران را ناآگاه فرض می‌کنند تا آنجا که گمان کرده‌اند هر آنچه آنان بگویند اینان می‌پذیرند. ایران اگر هر روز فقط یک میلیون بشکه نفت هم بفروشد، از قرار بشکه‌ای حدود ۱۰۰ دلار می‌شود روزی ۱۰۰ میلیون دلار و سالی حدود ۳۶ میلیارد دلار. تا جایی که نگارنده این سطور اطلاع دارد بالا‌ترین درآمد از گردشگری در کشورهایی مانند یونان و ترکیه و ایتالیا حداکثر سالی حدود ۱۰ میلیارد دلار است. این کجا و آن کجا. اما مهم‌تر از آن اینکه ایران به این زودی‌ها نمی‌تواند حتی به گردپای آن کشور‌ها برسد.

با وجود اینکه این اطلاعات مسلماً به مزاج آن تکنوکراتهایی که این ادعاهای بی‌پایه و اساس و اغراق آمیز را بدون هیچ واهمه‌ای از پیگرد قانونی به زبان می‌آورند و مسلماً به شیوۀ متداول این روز‌ها نه به اصل خواهند پرداخت، بلکه صاحب این قلم را مورد تهاجم و اتهامات رنگارنگ قرار خواهند داد لازم می‌بینم چند نکتۀ بسیار ابتدایی را در این باره با خوانندگان در میان بگذارم تا بلکه متوجه شوند که گسترش گردشگری، رسیدن ایران به سطح کشورهای رده بالای جهان در زمینۀ جذب گردشگر و جایگزین شدن درآمد گردشگری به جای درآمد حاصل از فروش نفت چیزی نیستند جز وعده‌هایی توخالی و سرخرمن برای دور کردن توجه مردم از مشکلات سوءمدیریتی و فساد مالی حاکم بر اقتصاد کشور:

۱. وضعیت محوطه‌های باستانی ما : محوطه‌های باستانی کشورمان – حتی محوطه‌های مهم و مشهوری چون تخت جمشید، پاسارگاد، شوش، و امثالهم – از رهگذر بی‌توجهی و بی قیدی سازمان میراث فرهنگی کشور در سالهای اخیر در وضعیتی رقت بارند. آیا سنگهای فروریخته، نقش برجسته‌های ترک خورده و محیطی مملو از پاکت چیپس و پفک و حتی گاهی سرنگ و زر ورق چیزیست که ما می‌خواهیم به گردشگر خارجی نشان بدهیم؟ به جای کارهای لوس و مبتذل مانند ثبت آش شله قلمکار و ماست و خیار در فهرست آثار معنوی یونسکو، ما به حداقل پنج سال وقت و همت دوچندان نیاز داریم تا محوطه‌های باستانی‌مان را قابل عرضه کنیم.

۲. امنیت محوطه‌های باستانی ما : هر از چندگاه یک بار می‌شنویم که در فلان محوطۀ باستانی – حتی گاهی محوطه‌ای نامی که نسبتاً به خوبی محافظت می‌شوند – گردشگری را که جرأت (یا حماقت) کرده و کمی از محدودۀ اصلی محوطۀ باستانی دور شده اراذل و اوباش احاطه کرده، دار و ندارش را ربوده و برای نشان دادن سادیسم درونی خود کتک کاری اساسی کرده و خونین و مالین‌‌ رها کرده‌اند تا به دکۀ بلیط فروشی بازگردد تا او را به درمانگاه ببرند و با سفارتخانۀ ذی ربط تماس بگیرند تا ترتیب انتقال او را به تهران و کشورش بدهند. فکر می‌کنید گردشگرانی که دچار چنین آلامی شده‌اند پس از اینکه به کشورشان بازگردند دربارۀ سفرشان به ایران به دوستان و آشنایانش چه می‌گویند؟

۳. نیرنگ‌بازی ما ایرانیان : بر خلاف ادعاهای بی‌حد و حصر و بوق و کرنایی که گوش همه را کر کرده و مدام دم از صفات حسنه‌ای مانند راستگویی، صداقت، شرافت و امثالهم می‌زند، فرهنگ حاکم بر ایران امروز فرهنگی است آلوده به دروغ، ریاکاری، حسادت و شرارت و ده‌ها صفات قبیح دیگر که نیازی نیست ذهن خوانندگان را با برخواندن آن‌ها آشفته کنم. حتماً دیده‌اید که راننده‌های اتوبوسهای بین راهی در رستورانهایی توقف می‌کنند که معمولاً غذای نسبتاً خوبی ندارند، اما چون هر آنچه راننده و شاگردش بخورند به هزینۀ رستوران است، مسافران بخت برگشته نیز باید‌‌ همان غذا با کیفیتی بس نازل‌تر از آن را تناول کنند که راننده میل می‌کند و حق حرف زدن هم ندارند. این در مورد گردشگران خارجی هم به نوعی دیگر رواج دارد. به اصطلاح «تور لیدر‌ها» گردشگران را به رستورانهای «آشنا» می‌برند که یک چلوکباب کوبیده را به گردشگر از همه جا بی‌خبر خارجی ۳۰ هزار تومان قالب می‌کند. در بازار هم که معمولاً گردشگران را در روزهای پایانی سفرشان برای خرید به آنجا می‌برند فقط فروشگاههای «آشنا» هستند که از این سفرۀ گسترده مستفیض می‌شوند: فرش یک میلیون تومانی ناگهان می‌شود سه میلیون تومان، یا ظرف منبت کاری شدۀ صدهزار تومانی می‌شود سیصد هزار تومان. این قبیل اقدامات نامتعهدانه حتی جنبۀ رسمی و قانونی نیز پیدا کرده و در وضعیتی که صاحب این قلم فقط در ایران مشاهده کرده بلیط فلان موزه برای ایرانیان ۱۵۰۰ تومان است اما برای خارجیان ۱۵۰۰۰ تومان (یعنی ده برابر)!

۴. آماده نبودن فرهنگ ما ایرانیان : جدای شهرهای بزرگ که مقصد بسیاری از گردشگران خارجی است و در برخی موارد دیده شده در همین شهرها زنان خارجی را به این دلیل که موی سرشان اندکی پیداست یا پیراهنشان قدری کوتاهست مورد بی‌احترامی قرار داده‌اند، در شهرهای کوچک‌تر وقتی اتوبوسی از گردشگران خارجی از راه می‌رسند بسیاری از سکنۀ شهر کار و زندگی خود را‌‌ رها کرده و به تماشای آنان می‌شتابند، یعنی گردشگر اثر باستانی را نگاه می‌کند و مردم شهر گردشگران را. به شما وامی گذارم تصور کنید که این کار تا چه حد می‌تواند معذب کننده و آزار دهنده باشد.

۵. فقدان زیرساخت اقتصادی-رفاهی برای گردشگران خارجی : این خود مبحثی است که می‌توان دربارۀ آن برگه‌ها سیاه کرد، اما سعی می‌کنم در اینجا به اهم نکات و آن هم به طور اختصار اشاره کنم:

الف) پیرو بحث هتلهای پنج و هفت ستاره که در بالا بدان اشاره کردم (که صاحب این قلم خود به شخصه در مورد آن‌ها در عجب است، چون خود تا به حال لوکس‌ترین و مجهز‌ترین هتلی که در خارج دیده پنج ستاره بوده؛ حال ما هتل هفت ستاره را در ایران از کجا درآورده‌ایم الله و اعلم)، مسئله اینجاست که در بسیاری از شهرهای ما حتی یک هتل دو ستاره هم یافت نمی‌شود. صاحب این قلم خود در مراکز یکی از استانهای کشور به بهترین هتل شهر رفت، اما از بوی بد و متعفن ملحفه، روبالشی، و پتو که معلوم بود ماههاست عوض نشده‌اند ترجیح داد روی کاناپۀ زوار دررفته بخوابد. در کشورهایی که در بالا بدان‌ها اشاره کردیم و می‌خواهیم از نظر جذب گردشگر به آن‌ها برسیم در دوردست‌ترین شهر‌ها هم حداقل یکی دو هتل مرتب و تمیز وجود دارد. هر که آمده در جزیرۀ کیش یک هتل فاخر ساخته که معمولاً نیمی از اتاق‌هایش خالی است، اما فکر نکرده‌اند که در این یا آن شهر هم حداقل هتلی نه پرطمطراق، بلکه موجه بسازند.

ب) دوره زمانه‌ای که گردشگران توبره‌ای پر از سکه‌های طلا با خود داشتند گذشته است. ما در عصر کارت اعتباری هستیم که گردشگر حتی برای خرید یک آدامس هم از کارت اعتباری خود استفاده می‌کند که نه مشکلات و نه خطرات حمل مبلغ هنگفتی پول را دارد. بار دیگر، در کشورهای پیش گفته، حتی در دوردست‌ترین روستا گردشگر می‌تواند از کارت اعتباری بین المللی خود مانند Visa یا Master Card استفاده کند. در ایران ما نه تنها این کارتهای اعتباری حتی در تهران نیز به دلیل قطع ارتباط ایران با سیستمهای بین‌المللی بانکی دردی از شما دوا نمی‌کنند، حتی کارتهای بانکهای داخلی نیز ممکن است یک روز کار کنند و روز بعد کار نکنند، اما آنچه در آن تردیدی نیست این است که در مغازه‌ای در روستایی کوچک مسلماً دستگاهی برای استفاده از کارت حتی بانک ملّی ایران نیز نخواهید یافت تا یک بطری آب بخرید.

ج) پرسنل مربوط به صنعت گردشگری اندک و کارناآشنا هستند : این را که در برخی کشور‌ها فرد باید به دانشگاه برود و در رشتۀ هتلداری تحصیل کند تا بتواند در هتلی مشغول به کار شود یا در فرانسه باید چهار سال آموزش ببیند تا گارسن شود به کنار، اکثریت قریب به اتفاق افرادی که در صنعت گردشگری ما کار می‌کنند با بدیهیات این کار غریبه‌اند. ارائۀ سرویس به گردشگر خارجی بیش از آنکه کت و شلوار شق و رق (برای آقایان) یا آرایشهای آنچنانی (برای خانم‌ها) بخواهد اولاً نظافت شخصی و ثانیاً آگاهی از اتیکت نیاز دارد. دو مثال می‌زنم تا مسئله را کمی باز کنم: در یکی از هتلهای بسیار شیک و چند ستارۀ تهران با چند دوست خارجی مشغول صرف شام بودیم که گهگاه بویی ناراحت کننده به دماغمان می‌خورد. همه غذای خود را بو کردند که نکند از آن باشد، اما پس از چند دقیقه متوجه شدیم که این رایحۀ جانستان بوی عرق گارسنی است که به رغم کت و شلوار آنچنانی‌اش گویی هفته‌ها بود به حمام نرفته بود. همگی غذا را نیمه تمام گذاشته و به یک فست فود در نزدیکی هتل رفتیم. دوم، در هتلی دیگر، یکی از گردشگران خارجی چون بسیار به دوغ ما علاقه‌مند شده بود، ابتدا یک بطری دوغ سفارش داد. تا غذا را بیاورند دوغش را خورد و سفارش یک بطری نوشابه داد. گارسن برایش نوشابه آورد اما بدون لیوان. این آقا هم هاج و واج مانده بود که آیا باید نوشابه‌اش را در لیوان آغشته به دوغ بریزد و بنوشد یا از‌‌ همان بطری سربکشد. گارسن بی‌ملاحظه که اهمیت نمی‌دهد که یک لیوان تمیز به میهمان بدهد، حتی نکرد برایش یک نی بیاورد. منظور این است که در مراکز گردشگری ما بین گارسن، نظافتچی و بقیۀ پرسنل تخصصی و کارگر ساده تفاوتی وجود ندارد و فردی که امروز برای شما در یک رستوران شیک غذا سرو می‌کند شاید تا دیروز در یک کارواش یا مغازه کار می‌کرده و دربارۀ نحوۀ پذیرایی از یک گردشگر‌‌ همان قدر می‌داند که من دربارۀ نحوۀ کار در یک کارواش.

پدیدۀ عجیب دیگری راهنمای تور‌ها هستند که سوای تعدادی انگشت شمار باقی را باید راهی کرد تا به دنبال کاری دیگر بروند، چون نه به زبان خارجی که به آن حرف می‌زنند احاطه دارند و نه به موضوعی که دربارۀ آن حرف می‌زنند. چند بار در محوطه‌های باستانی پرگردشگر – مثلاً تخت جمشید – به گروهی گردشگر خارجی نزدیک شده‌ام و به حرفهای به اصطلاح راهنمایشان گوش فراداده‌ام: اطلاعاتی نادرست با انگلیسی پرغلط و دست و پا شکسته که روی انگلیسی صحبت کردن هندی‌ها و پاکستانی را سفید کرده است.

۶.دیدگاه منفی و عدم اختیار : و در ‌‌نهایت، اینکه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری که قرار است به سلامتی ایران را به قطب گردشگری جهان تبدیل و با درآمد حاصل از گردشگری، ایران را از نفرین طلای سیاه نجات دهد هیچ اختیاری ندارد که چه کسی می‌تواند به ایران بیاید و چه کسی نمی‌تواند. این تصمیم با وزارتخانه‌های امور خارجه و اطلاعات است که متأسفانه در برخی مواقع در این نهاد‌ها این دیدگاه وجود دارد که خارجی‌ یعنی «جاسوس و خرابکار» و ثانیاً این نهادها برای سازمان میراث فرهنگی وجاهتی قانونی قائل نمی‌شوند. حفظ کیان هر مملکتی جزو واجبات است و همیشه باید با درایت برخورد کرد اما بین درایت و تصویر ذهنی منفی فاصله بسیار است.به یاد دارم که چند سال پیش برای شرکت در کنفرانسی مهم از چند باستان‌شناس آمریکایی نیز دعوت کردیم. به بیشترشان ویزا دادند، بجز یکی که اتفاقاً در زمینۀ موضوع کنفرانس از صاحبنظران سطح جهان بود. با هزار زحمت از رئیس وقت سازمان نامه‌ای مبنی بر ضرورت حضور این فرد در کنفرانس گرفتم، اما وقتی آن را به بخش مربوطه در وزارت امور خارجه بردم نگاهی به نامه انداختند و جلوی من پرتش کردند. سعی کردم برایشان توضیح دهم که اگر آمریکا بخواهد به ایران جاسوس یا خرابکار بفرستد آنقدر ایرانی هست که در مقابل ۱۰۰ دلار تمام وطنشان را می‌فروشند. آمریکا نمی‌آید پیرمردی را که شصت سال است استاد دانشگاه است برای جاسوسی به ایران بفرست: یک انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، یا حتی یکی را از کشورهای دوست ایران مانند ترکیه یا پاکستان می‌فرستد. در ‌‌نهایت جوابم را چه بدهند خوب است: «اسم این فرد دیوید است و بنابراین ممکن است …»

با دیدگاههای اینچنینی و شرایطی آنچنانی، این نگارنده بعید می‌داند که به این زودی‌ها درآمد حاصل از گردشگری ما را از درآمد حاصل از فروش نفت خلاص کند که پیشکش، حتی صنعت گردشگری به شکل ابتدایی و ناشیانه، اما حداقل بر طبق اصول و استاندارهای جهانی، در کشور ما رواج یابد.

استاد باستان شناسی دانشگاه تربیت مدرس

منبع : پایگاه خبری هنر
n00069264-b گردشگری و درآمد نفت : واقعیات و تخیلات

           
 

نظر کاربران :

هیچ نظری برای این مطلب ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *