رزرو هتل رزرو هتل های شهر وان ترکیه
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵

چرا یک هفته زودتر ؟!

اشتراک گذاری

-بله… بله… اصلا نگران نباشید قربان.همین امروز… همین امروز انجام میشه…
گوشی تلفن را که گذاشتم سر جایش، عرق سردی روی پیشانیم نشسته بود و احساس می کردم ستون فقراتم تیر می کشد. آب دهانم را به سختی بلعیدم و سعی کردم حواسم را متمرکز کنم. اما آن تلفن کذایی همه چیز را بر هم زده بود. تازه به یاد قولی افتادم که چند لحظه پیش، خوش خیالانه به رئیسم داده بودم!

آخر به من چه ربطی داشت که آن هیئتهای تجاری یک هفته زودتر سر و کله شان پیدا شده بود؟! من را بگو که تازه داشتم برای مسافرت آخر هفته با خانواده برنامه ریزی می کردم و حتی صفحه رزرو هتلها هم هنوز روی مانیتور لبتاپ باز مانده بود! اما نهتنها سفر آخر هفته کنسل بود، که باید به فکر پیدا کردن یک جای آبرومند برای جلسه با نماینده های گروههای تجاری می بودم که بعد از توافق وین، به ایران سرازیر شده بودند.

تحریم ها کم کم حذف می شدند و فضای جدید رقابتی در ایران به وجود آمده بود. ایران بازاری هفتاد میلیونی بود که از دور به کمپانی-های بزرگ بین المللی چشمک می زد. البته این چیزها الان برای من مهم نبود. بلکه مهم برگزار شدن جلسه مشترکی بود که شرکت ما مسئولیت برگزاریش را به عهده گرفته بود. شرکای تجاری جدید از راه می رسیدند و اولین جلسه هماهنگی و آشنایی، خیلی خیلی مهم بود. آمفی تاتر آبرومندی داشتیم که تازه قرار بود همین هفته صندلی هایش را عوض کنند و برای هفته دیگر کاملا آماده بود. ولی حالا که برنامه جلو افتاده بود باید فکر دیگری می کردیم. با خودم آرزو کردم که کاش حداقل دو سه روزی زودتر خبردار می شدم. اینجوری می شد جستجو کرد و یک مکان مناسب با امکاناتی خوب پیدا کرد. یک لحظه به فکرم خطور کرد به دوستم در اتاق بازرگانی زنگی بزنم و همه چیز را به آنها واگذار کنم.

آنها میزبان اصلی هیئتهای خارجی بودند و خیلی راحت می توانستند امکانات خودشان را بکار بگیرند اما می دانستم که رئیسم از چنین کاری خوشش نخواهد آمد و حتما توبیخ می شوم. ناخودآگاه گوشی را برداشتم و یک شماره گرفتم. جوابی نبود. انتظار اینکه کسی آن ساعت عصر جوابگوی تلفنهای اداری باشد انتظار ابلهانه ای بود. گوشی را قطع کردم و دوباره به فکر رفتم. حتی اگر یک سالن مناسب هم پیدا می شد غیر ممکن بود که تا پیش از وقت اداری فردا بتوانم آنرا هماهنگ کنم درحالیکه میهمانان همان شب در تهران بودند. با ناامیدی چشم به صفحه مانیتور دوختم و درحالیکه با موس صفحه را بالا و پایین می کردم،

این ایده را در ذهنم سبک و سنگین می کردم که شماره دوستم در اتاق بازرگانی را بگیرم و خودم را خلاص کنم. اما ناگهان چیزی روی صفحه مانیتور چشمهایم را متوقف کرد. تمام آن سردرگمی که از دقیقه های پیش به وجودم ریخته بود در ثانیه ای ناپدید شد و از اینکه جواب سوال از همان ابتدا مقابل چشمم بود به خودم پوزخند زدم! باورم نمی شد که پاسخ مشکلم در هتلیار Hotelyar.com ، همان سایت محبوبی نهفته بود که صرفا هتلهای سفر خانوادگی ام را از آن رزرو می کردم. انگشتهایم بلافاصله به حرکت افتاد. یک تماس تلفنی کوچک انجام شد. از کارت تنخواه شرکت مبلغ را اینترنتی واریز کردم و در کمتر از نیم ساعت، سالن جلسات یک هتل پنج ستاره در پایتخت، برای سمینار فردا رزرو شده بود. گوشی را برداشتم و با اینبار خیال راحت شماره رئیس را از حافظه فراخوانی کردم.

هتلیار چرا یک هفته زودتر ؟!

           
 

نظر کاربران :

هیچ نظری برای این مطلب ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *