رزرو هتل رزرو هتل های شهر وان ترکیه
۴ شهریور ۱۳۹۶

روستای شمس آباد

لینک این مطلب کپی شد!

زادگاه میرزا رضا کرمانی

شمس آباد نوق روستایی است در چهل کیلومتری شمال شرقی رفسنجان. این روستا افتخار میزبانی از امامزاده سیدجلال الدین اشرف پسر امام موسی کاظم (ع) و برادر امام رضا(ع) را دارد. هم چنین این روستا زادگاه میرزا رضا کرمانی شیرمردی که به میرزای شیرشکار معروف بود، نیز می باشد.

***********

زندگینامه میرزا رضا کرمانی(میرزای شاه شکار)

او میرزا محمدرضای کرمانی فرزند ملاحسین عقدایی معروف به ملاحسین پدر است که در کرمان( روستای شمس اباد) زاده شد . پدرش ملاحسین در زمان حکومت طولانی محمد اسماعیل خان وکیل‌الملک در کرمان ، به دلیل ظلم و ستمی که بر او رفته بود ، مهاجرت کرد و به یزد رفت . در ناحیه عقدای یزد ملکی خرید و به کار کشاورزی پرداخت . ملاحسین چندی پسرش محمدرضا را به مدرسه فرستاد و پس از آن برای دادخواهی به تهران آمد و در مدرسه ملا عبدالله منزل کرد و در همان جا نیز درگذشت .
میرزا محمدرضا به هنگام تحصیل و طلبگی در یزد ، روضه‌خوانی و پامنبری خوانی هم می‌کرد . از یزد به تهران آمد و به دست فروشی و سمساری پرداخت . در این شغل موفقیت‌هایی به دست آورد و کم کم نزد تجار تهرانی اعتباری کسب کرد . از حاج ملاحسن ناظم التجار ، بازرگان معروف تهرانی ، شال ترمه به امانت می‌گرفت و در خانه‌های اعیان و شاهزادگان پایتخت‌نشین به فروش می‌رساند . شاید همین رفت و آمد به خانه رجال و اعیان شهر باعث شد که بعدها به عالم سیاست روی آورد .
ورود به مجالس اعیان ، البته آداب خاص و بردباری لازم دارد که یک نفر ولایتی باید خیلی چشم و گوش خود را باز کند و متوجه حرفهای اهل مجلس باشد ، تا بتواند از کسب خود بهره ببرد ، والا کارش نمی‌گیرد . همین توجه ، برای میرزا رضا مکتبی شده و او را تا حدی به اوضاع و احوال دوره با اطلاع ، و تجسس زندگی او را نخود همه آش نموده بود ، چنان که گذشته از مجلس اعیان ، مجلس عمومی یا نیمه عمومی که در شهر اتفاق می‌افتاد این شخص با بقچه کالای خود که بهترین جواز ورود او به مجلس بود حاضر می‌شد .
او با ورود به خانه اهل دربار برای فروش کالا ، نفوذ کلمه‌ای در بین زنان که عمده مشتریان او بودند کسب کرد و بعدها در مقدمات شورش تنباکو از این نفوذ کلمه به خوبی استفاده کرد . او پیام میرزای شیرازی در باب تحریم تنباکو را تا کنج خانه های اعیان شهر میبرد و همگان را به اطاعت از مرجع تقلید عصر فرا میخواند. البته این اقدام میرزا رضا ، بعدها اسباب دردسر او شد.
« میرزا رضا طاقه شال را به شانه می‌انداخت و به خانه بزرگان می‌برد ، آنجا ضمن گفتگو و چانه برای قیمت و نحوه انتخاب شال و وعده آوردن شال بهتر ، کم کم صورت محرمیت در بیشتر خانه‌های بزرگان یافته بود ، و خیلی حرفها به زنان و همسران و کنیزکان بزرگان می‌زد که آنها را نسبت به اوضاع و احوال روشن می‌کرد ، و همین حرفها موجب گرفتاری‌های او بود که شوهران و مردها حرفهای بزرگتر از دهن زنها ، از همسران خود می‌شنیدند . وقتی واقعه تحریم تنباکو و شکستن قلیان‌ها پیش آمد ، میرزا رضا که در خانه‌ها نفوذ فراوان داشت ، بسیاری از زنان بزرگان را تهییج به مقاومت کرده بود ، و بسیاری از قلیان‌ها در خانه‌ها به تحریک و اشاره او شکسته شده بود . »
در ضمن معامله‌گری با رجال دولتی ، با کامران میرزا نایب السلطنه پسر ناصرالدین شاه که حاکم تهران و رئیس و وزیر تجارت بود آشنا شد . مقداری خرقه خز و شال به او فروخت ، اما نتوانست پولش را بگیرد و عاقبت با اعتراض و کتک خوردن فراوان توانست احقاق حق کند . یکی از مهمترین منابعی که شرح این داد و ستد میرزا رضا را با نایب‌السلطنه آورده ، نوشته‌های کلنل کازا کوفسکی است ، او در خاطرات خود می‌نویسد : « … میرزا محمدرضا قبلا یک فروشنده ساده و فقیر البسه کهنه و خرید و فروش کننده شال بوده است . قریب ده سال قبل ، این میرزا محمدرضای کهنه‌فروش ، دو طاقه شال کشمیر به نایب‌السلطنه فروخته ، ولی نایب‌السلطنه وجه آن را نمی‌پردازد . میرزا محمدرضا دو سالی انتظار می‌کشد . بالاخره روزی اتفاقا در حضور وزراء‌ و شاهزادگان جسارت نموده به نایب‌السلطنه تذکر می‌دهد که قیمت شال را نپرداخته است . در قبال این جسارت ، دستور می‌دهد فورا پول او را با بهره‌اش پرداخت نمایند ، و بهره عبارت از این بود که در قبال هر یک قرآن پرداخته شده ، نوکران نایب السلطنه ، یک پس گردنی هم بدان می‌افزودند . با در نظر گرفتن این که شال کشمیری بسیار گرانبهاست می‌توانید مجسم نمایید که چند پس گردنی به این بدبخت بی‌نوا زده‌اند …. »
میرزا رضا کرمانی طعم ظلم را از در نهایت شدت چشیده بود و با ظالمان آشنا بود و مرکز فساد را به خوبی تشخیص داد.
ظاهرا مظفرالدین شاه مایل به قتل میرزا رضا نبود . ولی بالاخره تصمیم خود را گرفت.میرزا رضا را برای بردار کردن به میدان مشق بردند . گزارش لحظه به لحظه اعدام او نشان میدهد که تا آخر هم از کار خود پشیمان نشده بود و به این کار ایمان داشت. سخنان و رفتارهای او در آخرین لحظات نشان از بی باکی در مقابل مرگ است.
یک نقل قول شفاهی می‌گوید هنگامی که امیر تومان ارغون پدر سرهنگ ارغون ( معروف به سرهنگ نمره یک ) که مسؤول دار زدن میرزا رضا بود ، او را برای دار زدن می‌برد گفت : پدر سوخته شاه را کشتی ، حالا می‌بینی که می‌برند دارت بزنند ، میرزا رضا در جواب گفت : پدر سوخته خودت هستی اگر تو بمیری سگ و گربه هم به تشییع جنازه‌ات نخواهند رفت ، ولی می‌بینی که برای اعدام من این همه تشریفات برگزار کرده‌اند !
گفته میشود وصیت کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند:
محب آل محمد غلام هشت و چهار
فدای مردم ایران رضای شاه شکار!

8t43_shamsabad_29 روستای شمس آباد

           
 

نظر کاربران :

هیچ نظری برای این مطلب ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *